کد مطلب:171869 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:274

جنگ سرد
علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید. [1] .

نابودی اسلام وقتی است كه امت اسلام به فرمانروایی چون یزید گرفتار شود.

امام حسین علیه السلام

بعد از به هلاكت رسیدن معاویه، ضحاك بن قیس كفن او را برداشت و بر منبر او خواند و دفنش كرد و پیام تسلیتی به یزید كه در حوران خوشگذرانی می كرد، فرستاد و از او خواست تا هر چه سریع تر به شام آید و از مردم بیعت دوباره گیرد.

یزید با دریافت نامه، به راه افتاد و بعد از سه روز از دفن معاویه به دمشق رسید و ضحاك بن قیس به استقبالش رفت و با هم بر سر قبر معاویه رفته و نمازی آنجا خواند و سپس یزید با ایراد خطبه ای به مردم گفت:

ما یاران حق و دین هستیم؛ بر شما مژده باد ای اهل شام! همیشه خیر و صلاح در بین شما بود. بزودی بین من و اهل عراق جنگ بزرگی رخ خواهد داد؛ زیرا سه شب قبل خوابی دیدم كه بین من و اهل عراق نهر خونی به تندی جاری است و هر چه خواستم از آن عبور كرد. [2] .

مردم شام ندا سر دادند:

ما را هر جا خواستی ببر؛ شمشیرهایمان كه اهل عراق آنها را در صفین دیدند، با تست.

یزید به كارگزاران خود در مناطق مختلف، طی نامه ای خبر مرگ معاویه را اعلام كرد و به ولید بن عتیبه، والی مدینه، نوشت:

معاویه طی عهد و پیمانی با من، مرا از خاندان ابو تراب برحذر نمود؛ خداوند یاور عثمان مظلوم از خاندان ابوسفیان كه همه از یاران حق و خواهان عدل می باشند، است. وقتی نامه ای به دستت رسید، از اهل مدینه بیعت بگیر.

سپس در كاغذ كوچكی نوشت:

از حسین، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابی بكر و عبدالله بن زبیر بیعت محكمی بگیر و هر كسی از ایشان خودداری كرد، سرش را بزن و به من بفرست. [3] .

پس از رسیدن نامه، ولید با مروان مشورت كرد و عبدالله بن عمرو را سوی امام حسین علیه السلام و آن سه فرستاد تا به دارالاماره آیند.

بعد از اینكه فرستاده ولید رفت و پیام را ابلاغ كرد، عبدالله بن زبیر به امام حسین علیه السلام گفت:

اكنون وقت دیدار با ولید نیست، با این وصف، خیر و صلاحی در این كار نمی بینم؛ شما فكر می كنید در این ساعت برای چه ما را خواسته است؟

امام حسین علیه السلام فرمود:

از آنجا كه دیشب در عالم رؤ یا، آتش سوزی در خانه معاویه و منبرش را واژگون دیدم، معاویه مرده است؛ از اینرو قبل از پخش خبر بین مردم، ما را جهت بیعت با یزید احضار كرده اند.

سپس حضرت به منزل رفت و بعد از دو ركعت نماز و دعا و نیایش به درگاه الهی، عده ای از یاران جوان خود را گرد آورد و فرمود:

ولید مرا خواسته و می خواهد تكلیفی بر گردنم نهد كه اجابتش نمی كنم؛ با من آمده و پشت در بایستید؛ اگر صدایم را بلند كرده و شما را خواستم، شمشیركشان داخل شده و شتاب مكنید؛ هر كسی را كه دیدید می خواهد مرا بكشد، به قتل رسانید.

امام حسین علیه السلام با یارانش به راه افتاد و خود داخل دارالاماره شد و بعد از مشاهده مروان در كنار ولید، فرمود:

صله ارحام بهتر از قطع رابطه است؛ خداوند بین شما دو نفر را اصلاح كند. آیا از معاویه خبری رسیده است؛ او مریض بود؛ حالش چطور است؟

ولید آهی كشید و خبر مرگ معاویه را داد و گفت:

ترا جهت بیعت با یزید اینجا خواندم؛ مردم با او بیعت كرده اند.

امام حسین علیه السلام فرمود:

بطور یقین بیعت شخصی چون من نباید در خفا و پنهانی انجام گیرد؛ گمان نمی كنم شما به بیعت نهانی من اكتفا كنید؛ فردا ما را در كنار مردم به بیعت فرا خوان. [4] .

در اینحال مروان گفت:

قسم به خدا، در این لحظه اگر حسین بیعت نكرده از اینجا برود، دیگر توان دسترسی به او را نخواهی داشت و بینمان كشتار رخ خواهد داد؛ او را به زندان افكن تا بیعت كند و یا سر از تنش جدا كن.

امام حسین علیه السلام برآشفت و فرمود:

ای پسر زرقاء! تو مرا می كشی یا او؟! اگر كسی بخواهد چنین كاری كند، زمین را با خونش آبیاری می كنم؛ می خواهی، آزمایش كن.

سپس حضرت علیه السلام رو به ولید فرمود:

ای امیر! ما خاندان نبوت، معدن رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان و رحمت الهی هستیم؛ خداوند رحمتش را به واسطه ما آغاز و پایان می دهد. یزید مردی فاسق، شرابخوار، قاتل افراد بی گناه و زیر پا نهنده دستورات الهی است؛ از اینرو شخصی چون من با او بیعت نمی كند؛ منتظر می شویم تا ببینیم كدام یك از ما سزاوار خلافت در بیعت است. به یقین از جدم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، شنیدم كه می فرمود:

خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است. پس چگونه با خاندانی كه پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر ایشان اینگونه فرمود، بیعت كنم؟ [5] .

در اینحال كه صدای حضرت بلند شده بود، جوانان همراه امام علیه السلام خواستند با شمشیرهای آخته داخل شوند كه ناگهان حضرت از مجلس ‍ خارج شد و همگی به منازل خود رفته [6] و مروان به ولید گفت:

حرف مرا گوش نكردی؛ دیگر چنین فرصتی به تو دست نخواهد داد.

ولید گفت:

وای بر تو! از من می خواهی از كشتن او دین و دنیایم را از دست بدهم؛ قسم بخدا، دوست ندارم دنیا را صاحب شوم و حسین بن علی را بكشم؛ به خدا سوگند، گمان نمی كنم كسی با كشتن حسین جز به خفت و سبكی میزان اعمالش خدا را دیدار كند؛ خداوند به او نظر رحمت ننموده و او را از پلیدی پاك نكرده و برای او عذاب دردناكی خواهد بود.

مروان گفت:

اگر عقیده ات این است، پس درست عمل كردی. [7] .

شب همانروز امام حسین علیه السلام بر مزار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت و نوری از قبر درخشید و حضرت سیدالشهداء فرمود:

سلام بر تو ای رسول خدا! من حسین، فرزند فاطمه، در دانه تو و فرزند عزیزت، نوه تو كه مرا بین امتت جانشین قرار دادی؛ گواه باش ای پیامبر خدا! بطور یقین ایشان مرا خوار نمودند؛ این شكوه من به شماست تا به دیدارتان نائل شوم. [8] .

امام حسین علیه السلام فردای روزی كه به دار الاماره ولید رفت، جهت شنیدن اخبار از منزل بیرون آمده بود كه مروان حضرت را دید و گفت:

نصیحتی می كنمت، گوش ده تا به صلاح آیی. با امیر المؤ منین، یزید، بیعت كن؛ بطور یقین آن برای دین و دنیای تو بهتر است.

امام حسین علیه السلام فرمود:

انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید.

به یقین ما از آن خدائیم و به سوی او می رویم، اگر امت مبتلا به امیری چون یزید گردد، اسلام نابود می شود.

و سپس حضرت علیه السلام ادامه داد:

وای بر تو! آیا مرا به بیعت با مردی فاسق چون یزید دستور می دهی؛ سخنی بیهوده گفتی ای گمراه بزرگ! تو را سرزنش نمی كنم؛ زیرا تو ملعونی هستی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در صلب پدرت، حكم بن ابی العاص، ترا لعن و نفرین نمود. به یقین نفرین شده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی تواند جز به بیعت با یزید دعوت كند. ای دشمن خدا! از من دور شو؛ بطور یقین ما اهل بیت روسل خداییم صلی الله علیه و آله و سلم؛ حق در خاندان ماست و زبان ما جز به حق سخن نگوید؛ از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه می فرمود: خلافت بر آل سفیان و بر كسانی كه به اكراه اسلام آورده و فرزندانشان، حرام است؛ هر گاه معاویه را بر منبرم دیدید، دلش را بشكافید. قسم بخدا، اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند و دستور را به انجام نرساندند و اكنون خداوند ایشان را به فرزندش، یزید، كه خداوند در آتش جهنم عذابش را زیاد كند، مبتلا نمود؛ ای مروان! وای بر تو! از من دور شو؛ به یقین تو رجس و پلیدی و ما خاندان پاكی و طهارتیم كه خداوند متعال آیه انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت و یطهركم تطهیرا را در رابطه با ما به پیغمبرش نازل فرمود: ای پسر زرقاء! ترا به آنچه روز قیامت جدم، درباره حق من و یزید از تو می پرسد، مژده می دهم. [9] .


[1] بحار الانوار 44/326.

[2] مقتل المقرم /139 به نقل از البيان و التبيين جاحظ 2/109 و الكامل مبرد 3/300.

[3] مقتل المقرم /140 به نقل از مقتل خوارزمي 1/180 - 178.

[4] ارشاد مفيد 2/33 و الفصول المهمه /182.

[5] امالي صدوق /130 و بحار الانوار 44/312 و مقتل المقرم /144 - 142.

[6] ابن شهر آشوب در مناقب مي گويد: چون بانگ برخاست، نوزده تن از ياران حضرت داخل شده و آماده كارزار شدند و ليكن حضرت با ايشان از مجلس خارج شد.

[7] ارشاد مفيد 2/34 - 33 و مقتل المقرم /144 - 140 و اللهوف /24 - 22.

[8] مقتل المقرم /145 و بحار الانوار 10/172.

[9] مقتل المقرم /146.